سالهای دور، این قصهی مادربزرگها بود که کودکان خانه را گرد هم جمع و
سرگرم می ساخت. این قوه تخیل بچهها بود که تصاویر ذهنی و خیالی از
شخصیتهای داستان خلق می کرد و هالهای از احساس و عاطفه پیرامون آنها به
وجود می آورد.
به گزارش سرویس نگاهی به وبلاگهای خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)،
نویسندهی وبلاگ "کوچه فرهنگ" به نشانی http://ssaemi.blogfa.com در ادامه
نوشته است: در واقع قصه گویی و نقالی در مقام رسانهای گرم به رشد و تحرک
قوه خیال و تکامل ذهنی کودکان کمک میکرد و چه بسا تا دم پیری همچون
خاطرهای ماندگار به جهان خیالی و واقعی آنها جان میداد.
در سالهای بعد اما "کتاب" نتوانست جانشین قصهگوییهای گذشته شود چرا
که فرهنگ شفاهی ما چندان میانه خوبی با کتاب و نوشتار نداشت و نبود فرهنگ
مطالعه به بهبود وضع کتابخوانی به جای قصه گویی کمک چندانی نکرد تا البته
با ورود به عصر ارتباطات و توسعه تکنولوژی های مدرن ارتباطی رسانه ها به
ویژه تلویزیون همه را جادو کرد و کودکان بار دیگر به خانه بازگشتند اما این
بار به جای مادر بزرگ، دور جعبه جادویی تلویزیون نشستند تا برنامهها و
قصههای کارتونی که مظهر رسانه سرد بودند حتی تصاویر ذهنی و خیالی شخصیت
های قصه را هم برای آنها به تصویر بکشد. تصاویر رنگارنگ و جذاب تلویزیونی
خیال کودکان (حتی بزرگسالان) را مجذوب خود کرده بود که آنها دست از کوچه و
خیابان شستند و به صفحه کوچک تلویزیون چشم دوختند. تجربه عینی و عملی آنان
در بازیهای کودکانه به تدریج جای خود را به تخیلات و تجربه های انتزاعی
سپرد! و گونهای انفعال رسانهای ایجاد نمود.
"برنامه کودک" در دنیای تصویر و رسانه چنان جایگاه قدرتمندی یافت که
بخش عمده ای از سرگرمی بزرگسالان را هم از سهم تماشای تلویزیون به خود
اختصاص داد. توسعه فن آوریهای کامپیوتری، هنر گرافیک و صنایع فرهنگی نیز به
ارتقا سطح کیفی برنامه های کودک انجامید. در این میان انیمیشن از جایگاه
خاصی برخوردار شد. انیمیشن یا نقاشی متحرک از animaite به معنای جان بخشیدن
گرفته شده است و انیماتورها در واقع به نقاشیها، طلقها و عروسکها جان
میبخشند و آنها را متحرک میکنند.
تصاویر متحرک اولین بار در سال 1884 در سالنهای تاریک زیرزمینهای
پاریس و باتکنیک آینه های مکثر روی پرده سفید به نمایش در آمدن اما در 28
اکتبر 1892 امیل رنو، بخش تصاویر متحرک خود را در سالن موزه گردون پاریس به
حرکت در آورد و به آن «تاتر اتیک» نام داد. انیمیشن 10 سال قبل از اختراع
سینما توسط برادران لومیر متولد شد و مادر سینما است. این ژانر نمایشی توسط
مک کی ساخته شد و به اوج خود رسید و والت دیزنی هم صدا را وارد دنیای
انیمیشن کرد.
در واقع انیمیشن یا کارتونها بخش عمدهای از دنیای تصویری کودکان را
تصاحب کرد. «برنامه کودک» در حال حاضر در کشور ما به سه قسمت تقسیم می شود:
سریالهای کارتونی، نمایشهای عروسکی و برنامه های اجرایی. البته در
سالهای اخیر حجم کارتونها نسبت به دهه گذشته کمتر و برنامه های اجرایی و
مسابقات تلویزیونی پر رنگتر شده است. امروزه گرچه توسعه فنآوریهای تصویری
و تکنولوژی گرافیک، امکانات بیشتری برای ساخت انیمیشنهای کودکانه را
فراهم کرده است اماکودکان امروزی نسبت به گذشته احساس تعلق خاطر کمتری با
کارتونها دارند. شاید به جرات بتوان گفت همه ما کودکان دو هه پیش و به
اصطلاح نسل سوم، کارتونهای زمان کودکی خویش را بیشتر از برنامه ها و شخصیت
های کارتونی معاصر دوست داریم.
پسرشجاع، مهاجران، خانواده دکتر ارنست، حنا دختری در مزرعه، بی
خانمان، سندباد، پینوکیو، پلنگ صورتی، رابین هود ،گالیور گوریل انگوری و
.... بخش عظیمی از خاطرات کودکی ما را شکل میدهد که هر کدام به تناسب روان
شناختی و جامعه شناسیاش در تجربه کودکانه ما سهیم هستند.و به نوستالوژی
کودکی نسل ما بدل شدهاند. کارتونهای امروزی اما بیشتر در وجوه تکنولوژیکی
خود ظهور کردهاند و بیش از آنکه ساختاری داستانی داشته باشند که عناصر و
المانهای قصه در آن دیده شود از تخیلات شدید فن محورانه بهره میگیرد که
سنخیت کمتری با دنیای واقعی کودکان دارد. به همین دلیل به جای ایجاد همذات
پنداری و اثرپذیری اخلاقی- رفتاری در آنها به قوه تخیل کودک و پرورش ذهنیت
ماورائی آنها بیشتر بها میدهد. لذا کمتر به «یادگیری» منجر می شود. به
عبارتی دیگر قالب کارتونهای امروزی بیش از آنکه بر جنبههای شناختی و هویتی
بنا شود به حیث هیجانی و سرگرمی مورد توجه قرار میگیرد.
البته سرگرمی در ذات برنامه های کودک قرار داد و نوعی بازتولید ابزار
بازی در خود نیز هست اما وقتی به تنها هدف برنامههای تلویزیونی تقلیل یابد
به تدریج اثر گذاری خویش را از دست میدهد و به کنش مندی تجربه های
کودکانه کمکی نمی کند یکی از عناصری که به ماندگاری کارتونهای قدیمی تر در
ذهن میانجامد شخصیت پردازی کارتونی است که به مدلسازی تیپهای گوناگون
کودکانه تکیه دارد قهرمانهای دنیای کودکان در گذشته بیش از آنکه بر
توانائیهای فوق طبیعی و ماورائی خودشناخته شوند به قدرت فردی مهارتهای خود
انگیخته استوار بودند و باورپذیری بیشتری داشتند ضمن اینکه جنس دغدغهها و
آرزوهای آنها به دنیای واقعی کودکان، نزدیکتر از عالم رویایی و فوق خیال
کاراکترهای امروزی بود.
شخصیتهای که به اسطورهای کارتونی بدل میشدند که دنیای آرمانی کودک
را تسخیر میکردند، مجموعه این عوامل در نهایت به پذیرش و پردازش
کاراکترهای کارتونی از سوی کودکان منتهی می شد. اما در عالم فرامدرن امروزی
گویی اسطورههای کارتونی نیز سقوط کردهاند و قهرمانان خیالی نیز دیگر
مردهاند. نگارنده معتقد است کارتونهای زمان کودکیش برعکس امروز بیش از
آنکه برفرم و صورت بندیهای تکنیکیاش تکیه کند به محتوی و عناصر داستانی
خود توجه میکرد و لذا به درک تجربه کودکانه از دنیا و عالم انسانی کمک
شایانی میکرد.
بخش دیگری از برنامههای کودک امروز به نمایشهای عروسکی اختصاص دارد
که البته بیش از آنکه به محصولات خارجی تکیه داشته باشد تولید تلویزیون
داخلی است. در این ژانر کودکانه، مدرسه موشها، کلاه قرمزی و پسرخاله آثار
برجستهای هستند که محبوبیت بیشتری در میان کودکان دارند اما در سالهای
اخیر چنین مجموعههایی کمتر تولید میشوند و یادست کم آثار قدرتمند و قابل
اعتنایی در این حوزه دیده نمی شود و در عوض گرایش غالب به سوی ساخت
برنامههای اجرایی است که به جای ساخت شخصیتهای کارتونی یا عروسکهای
کودکانه به تربیت مجریان برنامه کودک میاندیشد. مجریان که با کاربرد زبان
کودکانه و حرکات و اداهای بر ساخته آن توجه کودک را به خود جلب می کنند
معمولا برای جذابیت کودکانه این برنامه از عروسکهایی نیز استفاده می کنند
که به مجری در ارتباط بر قرار کردن با کودکان کمک کند. مهمترین نقطه آسیب
پذیری چنین برنامههایی مثل بسیاری از برنامههای اجرایی تکیه بیش از حد بر
گفتوگو و حرفهای تکراری است که به خصوصیات روانی شناختی کودک توجه
نمیکند و موجبات خستگی و دلزدگی آنان را فراهم می کند.
کودکان عصر رسانه امروز بیش از آنکه تحت تاثیر والدین و همسالان خود
باشند از شخصیتهای رسانه ای و قهرمانهای تلویزیونی الگو می گیرند و به
واسطهی همانندسازیهای رفتاری به تجربه جهانی واقعی دست میزنند. لذا
برنامه کودک صرفا یک سرگرمی نیست تصویری از تجربه بشری است که نباید با
تصورات فوق بشری از واقعیت، تهی شود.